معنی ظن کردن - جستجوی لغت در جدول جو
ظن کردن
(شَ / شِ کَ دَ)
پنداشتن. توهم کردن
ادامه...
پنداشتن. توهم کردن
لغت نامه دهخدا
ظن کردن
پنداشتن توهم کردن
ادامه...
پنداشتن توهم کردن
تصویر ظن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر ظن بردن
ظن بردن
ظَنّ بُردَن
گمان بردن، گمان کردن، پنداشتن
ادامه...
گمان بردن، گمان کردن، پنداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تن کردن
(اِ تِ شِ کَ تَ)
پوشیدن، چنانکه جامه را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
ادامه...
پوشیدن، چنانکه جامه را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
ظن بردن
(شَ / شِ دَ گَ وَ دَ)
گمان کردن:
ظن نبردم همی که چون مرغان
مر مرا جای در هوا باشد.
مسعودسعد
ادامه...
گمان کردن:
ظن نبردم همی که چون مرغان
مر مرا جای در هوا باشد.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
هن کردن
(فَ / فُوکَ دَ)
راندن ستور با گفتن لفظ هن. (یادداشت مؤلف)
ادامه...
راندن ستور با گفتن لفظ هن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویر حس کردن
حس کردن
احساس کردن
ادامه...
احساس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جنگ کردن
جنگ کردن
نبرد کردن رزم کردن پیکارکردن زد و خورد کردن
ادامه...
نبرد کردن رزم کردن پیکارکردن زد و خورد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حب کردن
حب کردن
گویکاندن گویه ساختن دارویی را بصورت حب در آوردن حب ساختن
ادامه...
گویکاندن گویه ساختن دارویی را بصورت حب در آوردن حب ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حد کردن
حد کردن
معین کردن
ادامه...
معین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حج کردن
حج کردن
مراسم حج را بجا آوردن حج گزاردن، هنجیدن هنج گزاردن
ادامه...
مراسم حج را بجا آوردن حج گزاردن، هنجیدن هنج گزاردن
فرهنگ لغت هوشیار
حل کردن
گشودن باز گشودن، آمیختن، گداختن گشودن (عقده مشکل) باز کردن، مخلوط کردن چیزی با مانع، گداختن ذوب کردن
ادامه...
گشودن باز گشودن، آمیختن، گداختن گشودن (عقده مشکل) باز کردن، مخلوط کردن چیزی با مانع، گداختن ذوب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر ال کردن
ال کردن
لاف زدن
ادامه...
لاف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
حک کردن
محو کردن ستردن، کندن، خراشاندن، سایاندن سودن ساییدن، تراشیدن محو کردن، کندن شکل یا نوشته بر فلز و مانند آن حکاکی کردن
ادامه...
محو کردن ستردن، کندن، خراشاندن، سایاندن سودن ساییدن، تراشیدن محو کردن، کندن شکل یا نوشته بر فلز و مانند آن حکاکی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر ثناکردن
ثناکردن
ستایش کردن مدح گفتن، حمدگفتن محمدت کردن
ادامه...
ستایش کردن مدح گفتن، حمدگفتن محمدت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر خر کردن
خر کردن
با تملق او را فریفتن
ادامه...
با تملق او را فریفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تخ کردن
تخ کردن
از دهان بیرون انداختن
ادامه...
از دهان بیرون انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تر کردن
تر کردن
خیسانیدن و سرشتن چیزی به چیزی
ادامه...
خیسانیدن و سرشتن چیزی به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جد کردن
جد کردن
کوشش کردن سعی کردن: (خیلی جد کردم که رضایت خاطراو را فراهم کنم)
ادامه...
کوشش کردن سعی کردن: (خیلی جد کردم که رضایت خاطراو را فراهم کنم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بو کردن
بو کردن
استشمام
ادامه...
استشمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جا کردن
جا کردن
محبوب شدن
ادامه...
محبوب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بد کردن
بد کردن
بدرفتار کردن با او، ظلم کردن
ادامه...
بدرفتار کردن با او، ظلم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر آش کردن
آش کردن
دباغی کردن پیراستن چرم دباغت
ادامه...
دباغی کردن پیراستن چرم دباغت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر آب کردن
آب کردن
گداختن وکنایه از فروختن جنس خراب با حیله
ادامه...
گداختن وکنایه از فروختن جنس خراب با حیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بنا کردن
بنا کردن
عمارت کردن ساختمان کردن
ادامه...
عمارت کردن ساختمان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بق کردن
بق کردن
عبوس شدن پژمان و ترشرو بودن چهره در هم کشیدن
ادامه...
عبوس شدن پژمان و ترشرو بودن چهره در هم کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بند کردن
بند کردن
اسیر کردن، دربند کردن، چسباندن
ادامه...
اسیر کردن، دربند کردن، چسباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بس کردن
بس کردن
ایستادن، باز ماندن، متوقف شدن، کم کردن، رها کردن
ادامه...
ایستادن، باز ماندن، متوقف شدن، کم کردن، رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بغ کردن
بغ کردن
خشمگین نشستن، اخم کردن
ادامه...
خشمگین نشستن، اخم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر ظن بردن
ظن بردن
گمان کردن پنداشتن، گمانیدن رویزیدن
ادامه...
گمان کردن پنداشتن، گمانیدن رویزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر زن کردن
زن کردن
ازدواج کردن همسر گرفتن
ادامه...
ازدواج کردن همسر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تل کردن
تل کردن
بر روی هم چون خرمنی گرد کردن، کوت کردن
ادامه...
بر روی هم چون خرمنی گرد کردن، کوت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر زن کردن
زن کردن
((زَ. کَ دَ))
ازدواج کردن
ادامه...
ازدواج کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویر بو کردن
بو کردن
استشمام
ادامه...
استشمام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر حل کردن
حل کردن
چاره اندیشی، چاره اندیشیدن
ادامه...
چاره اندیشی، چاره اندیشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره